دونده خسته
- پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۵ ق.ظ
- ۱ نظر
هوای سرم طوفانی است
دلم دلمرده است...
حس دونده شکست خورده ای را دارم که متوقف شده
انگار صاعقه ای خشکم کرده
ایستاده ام و به زخم هایم نگاه می کنم
سرم را بر می گردانم و به مسیر سپری شده می نگرم
کجای راهم؟؟؟!!!
در هیچ کجای افکارم پیش بینی نمی کردم به این شدت سقوط کنم و سر از ناکجا ناآباد درآورم!!!
اما انگار ستاره ای که طوفانی می درخشد به هنگام افول هم طوفانی است
و این است تاوان قمار روی برگ های از پیش باخته
گناه کارم!
- بابت دست کم گرفتن توانایی هام
- مفت فروشی زحماتم
- جدی گرفتن حرف های مفت
گناه کارم!
- برای پذیرش ناکسان به عنوان کسی در زندگیم
- تبدیل مغزم به طویله با فکر کردن به الاغ ها
- حساب باز کردن روی کسانی که عددی نبودند
گناه کارم!
- بابت احساساتی که کف دستم گذاشتم و زیر پا له شد
- نفهمیدن ارزش خیانت، تکبر، هفت رنگی و قدرت سیاست
- مردن برای کسی که ارزش سرفه کردن هم نداشت...تب کردن پیش
سوختن همیشه دردناکه
مخصوصا وقتی که ارزش ها عوضی شده باشند و عوضی ها با ارزش
اما تا خراب نشوم آباد نمی شوم
جسمم را عمل کردم و حالا نوبت روحم است
از خاکستر ویرانه های قبلیم ققنوسی جدید زاده خواهد شد که با صدایی رساتر از گذشته زیباترین آوازها را خواهد خواند
و آن روز همگان تحسین خواهند کرد حتی خودم!